- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خورشید شد سوار فلک بیقرار رفت از مرکـب امـیـد پـدر شـهـسـوار رفت میریخت برگ و بر ز درختان سبز پوش آمـد ز راه بـاد خـزان تـا بـهـار رفـت اشکی بدل به خـون جگـر شد قدم قدم روح زلال از بـدن چـشـمـهسار رفت خُـلـقا و منـطـقا گـوهـر ناب خلـق بود گـنج عـیان ز کیسه این روزگار رفت مانـنـد تــیــر پَــر زده از چـلـۀ کـمـان شمشیرِ قامت آخت و چون ذوالفقار رفت خود از سـر سـپـاه ز سـیـر قـدش فتاد تا بین دشت آن قد چون کوهسار رفت مـیـدان هـمـه قـلـمـرو ابـر سـیـاه بـود تا آفـتـاب سر زد و دشـمن کـنـار رفت از موی و روی او شده گم صبح و شام کفر در بین دشت جـلوۀ لـیـل و نهار رفت مانند سیـل حـمـله او لشگـری شکافت از میـمـنـه به مـیـسره با اقـتـدار رفت با شعـلـههای تـیغ عـلـی روح دشمنان از تن فـرار کرد و شبـیه شـرار رفت از گـردبـادِ تـیـغ عـلـی در امـان نـبود هرکس رسید تا به فلک چون غبار رفت تا که ز رعد و برق عمودی فلک شکافت تاب از قـرار دامـن آن بیقـرار رفت کوچه برای پـیکر او دشـمـنـش گشود بـیاخـتـیـار در وسـط نـیـزهزار رفت خـورشید در محـاصره ابر تـیـره بود باران شروع گشت و تنش زیر بار رفت دست از تن عـلـی نکـشـیـدند دشـمنان هر سوی چون ستارۀ دنباله دار رفت باران نیزه دُرِّ نجف نه عـقـیق ساخت از دست تکه تکه آن خوش عیار رفت هر کس رسید برگی از آن گل ربود و بُرد آنگونه که دگـر اثـر از گـلعـذار رفت بر پـارههـای او نـنـهـد تا قـدم حـسیـن زانـو کـشید و در وسط لالـهزار رفت تـغـیـیـر کـرد مـیـوۀ جـان حـسـیـن، آه آمـد شبـیه سیب ولی چـون انـار رفت با صد هـزار چشم بـبـیـند مگر حسین باز آن تنی که زیر سنان بیشمار رفت ناچار شد به خاطره دل خوش کند، فقط چندین پَر از علی به حرم یادگار رفت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ خبــر ریخـتــن بــال و پرت را بـبـرم واژههای بدنت سخت به هم ریخته است سینهات یا جگرت یا که سرت را ببرم؟ مثل مـادر وسـط کوچه گرفـتـار شدی تـن پـامــال شـده در گـذرت را بـبـرم ولـدی لـب بـزن و نـام مـرا بـاز بـبـر تا به هـمـراه نسـیم این اثـرت را ببرم ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است چـونکه بایـد بدن مخـتـصرت را ببرم میوههای لب تو روی زمین ریخته است بــا عـبـا آمــدهام تــا ثـمـرت را بـبـرم بت شکن بودی وپیش از همه مبعوث شدی حــالـیــا آمــدهام تــا تـبـرت را بـبــرم شبه پیغمبر من معجزهها داری، حیف! قسـمت من شـده شق القـمرت را ببرم سفرهات پهن شده در همۀ دشت، کریم! سهم من هم شده سوز سحرت را ببرم لشـگر روبـرویت «آکلة الاکـباد» اسـت کاش میشد که علی جان جگرت را ببرم بدنی نیسـت که تشـیـیـع کنم، مجبـورم تکّه تکّه تـنی از دور و بَـرت را ببرم ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد بگُـذار ایــن پـدر محـتضـرت را ببرم مادرت نیست ولی منتظر سوغات است! عطر گیسوی تو از این سفرت را ببرم
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
افـتاد و پیـش چـشم پـدر پا کـشیده شد کار عـلـی ببـین به کجـاها کـشـیده شد دستی کشید موی سیاهش، عجیب بود هنگـام ظهـر شب به درازا کشیده شد هرکس به شوق پیروهنش چنگ میزد و بیـن سـپـاه کـار بـه دعـوا کـشـیـده شد بیاخـتـیـار نـیـزه به پهـلـوش تا رسید ذهنم به سمت حضرت زهرا کشیده شد نقـش علی به لـوح دلـم تکّه تکّه و… نقش حسین با کمری «تـا» کشیده شد جسم پسر شبـیه به زهـرا شد و سپس جـسم پـدر شبـیـه به مـولا کـشـیده شد جا شد تـمام قـامت طوبی به یک عـبا کـار عـلی ببـین به کجـاهـا کـشیده شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
با خَلق و خُلق و منطق احمد نمای تو با خشم و دست و بازوی خیبر گشای تو از یک طرف پیمبر و از یک طرف علی جز تو که قادر است نشیند به جای تو؟ برخـیز با حـسین، غـدیـری به پا بکن تا اینکه خـصم فـاطمه افـتد به پای تو در لشگری که اسم تو هم کشته میدهد صد نسل منقرض کند این حملههای تو ترس من از نگاه بد این جماعت است میخـوانم «ان یکـاد» همیشه برای تو تا دور میشـوی دل من شـور میزند خـیـره شده سکـیـنه به هر ردّ پای تو دیگـر چرا صـدای اذانـت نـمیرسـد؟ پس کـو نـوای دلکـش آن ربّـنـای تو؟ اینهای و هوی و هلهله ترسانده خیمه را وقـتـی نـمیرسـد به رقـیـه صـدای تو جز شرق تا به غرب همین دشت نینوا جـایی نـرفـتـه پـیکـر از هم جـدای تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
جُـنـبـشـی بیـن آسـمـانها بـود شورشی تا به عرشِ اعلا بود چـشمهای فـرشتگـان مبـهـوت به جـوانـی، پـیــمـبـر آسـا بود مرتـضایی به شکـلِ پـیـغـمـبر یا حـسـیـنـی که عـالـم آرا بود محشری میرود به رویِ زمین یـا قــیــامِ قـیـامـت آنـجـا بــود اینکه پشتِ سرش روانه شده است آیـۀ « و ان یـکـاد» زهـرا بـود نـه فـقــط دل زِ کــربـلا بُــرده با شکوهـش دل از خـدا بُـرده لــرزه بـر جـان دشـت اُفـتــاده از حـسـیـنیتـریـن نـبــی زاده کـیـست این گـردبـاد پـیـچـیـده کـه خــدا تـیــغ در کَـفـَش داده کیست این مرد غیرتِ طوفان کـیـست این سـر فـرازِ دلـداده هـمـه گـفـتـنـد کـه خـدا انگـار بـاز پـیــغـمـبــری فــرسـتــاده از نــژاد عـلـی بـه نـامِ عــلـی مـثـل عــبــاس کــوهِ اِســتــاده بـاز دریـــای ایـسـتــاده بـبـیـن شــورِ رزمِ امـیـر زاده بـبــیـن قـدمـی زد زمیـن تـلاطـم کرد لشکری دست و پای خود گم کرد خـویـش را قـبـلـهگـاهِ مـیدان و کـعـبـه را قـبـلـهگـاه دوم کـرد آسـمـان را بـه خـاک میدوزد ایـنـکه بر حـادثـه تـبـسّـم کـرد شور آتشفشان شروع شده است مـرتـضی گـوئـیـا تجـسّـم کرد اینکه از کُـشته پـشته میسازد بـا لـب تـیـغ خـود تـکـلّـم کـرد رجـزش دشت را بـهم پیـچـاند نعـرهای زد زمـانه را لـرزاند تـشـنگی میبَـرَد تـوانش حیف خـشکتر میشود لبانش حیف پیـشِ چـشـمانِ خستهاش انگار تیره شد، تـیـره آسـمانش حیف نَــفَـسـش در شـمــاره اُفــتــاده خسته شد دستِ پُر توانش حیف مَرکبِ زخـمی از نَـفَـس اُفـتاد رفت در بیـنِ دشمـنانش حیف ناگهـان ضربهای زد از پـهـلو نیزهای سمتِ استخوانش حیف بر زمـیـنـش زد از سرِ زینش پــدرش آمــده بــه بـالــیــنــش چشمت از حال من خـبر دارد پــدرت دسـت بـر کـمــر دارد هـمـه فـهـمـیــدهانــد بــابــایـت حـالـتی مـثـل مـحـتـضـر دارد تـیغ هـایی که هست اطـرافـت چــقــدر لَـخــتــۀ جـگــر دارد دستِ لـرزانِ من کجـا و تنت؟ کـه تـو را تـکّـه تـکّـه بـردارد خُـرد شـد اسـتـخـوانت امـا نـه اسـتـخـوانـی تنـت مـگـر دارد نَـکــنَــد از بَـــرِ پــدر بِــرَوی خـون من گردنت اگـر بِـرَوی بـیتـو تـنـهـای کــربـلا شـدهام بـیتـو اُفـتـادهتـر زِ پـا شــدهام من که سروی شـکـسـتهام بابا بیتو غمگـینترین صدا شدهام نوکِ انگشتهایشان این سوست عـاقـبت دست بر عـصا شدهام بـیتـو بـازیـچـۀ نـگــاه هــمـه بیتو مـجـروح خـنـدهها شدهام همه کـف میزنند و میخـندند بِـیـنِ ایـنــان چه آشـنـا شــدهام از کـنـارت چـگـونه برخـیـزم خاک بـایـد به روی سر ریـزم حجمی از خون و نیزه و تیری حجمی از زخمهای دلـگـیـری حجمی از خُردههای یک ساقه حـلـقـههـایِ جـدایِ زنـجـیـری حجمی از تیغهای لب پَرِ سرخ حجمی از تکههای شمـشـیری حـجـمی از پـارههای پـاشـیـده غرقِ صد ضربۀ نَـفَـس گیری حـجـمی از پـیـکـرِ پــراکـنــده در سـراشـیـبـی و سـرازیـری بـه دلــم تـیــرِ آتـشـیـن نــزنـی پـیـرمَـردَم مـرا زمـیـن نـزنـی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
سخت است وداع پدری با پسر خویش سخت است پسر دل ببرد از پدر خویش بـگـذار زبان در دهـن حـضرت بـابـا تا کـام بـگـیـرد پدرت از ثـمر خویش آرام بـرو راه کـمی پـیـش دو چـشـمـم آرام بـرو از بـغـل هـمـسـفـر خـویـش سخت است که از قامت تو چشم بپوشم من ماندم و بیتابی این چشم تر خویش هر چند که مـمـسوس در ذات خـدائی اما نظری کن پسرم دور و بر خویش رفتی و پدر ماند و دو تا چشم که تار است کُشتی پدرت را پسرم پشت سر خویش با کُـنـدۀ زانـو بـه سـویـت آمــدهام راه بیتو نکنم صاف علی جان کمر خویش بـایـد بـگـذارد پــدر پـیــر تــو اکــبــر با دست خودش بین عبایش جگر خویش دیگر به خـداونـد تـوان نـیست به پایم برخیز و ببر این پدر محتضر خویش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
چـقـدر لحن رجـزهاش به حـیدر رفته كیست این شیر كه بر اسب به منبر رفته؟ قـد و بالاش به باباش، به لیلا موهاش چشم و ابروش به جدش به پیمبر رفته رجـزش غرش شیرانۀ جاء الحق است هرچه كفتار و شغال است كجا در رفته؟ پـس كـجـائـیـد؟ بـیـائـیـد سـواران بـلا این جوان روی زمین حوصلهاش سر رفته خون به مهمانی شمشیر و خطر میرقصد باده با پای خود اینـبار به ساغر رفته شاه شمشاد قد از زین به زمین میافتد تبـر ای وای به پابـوس صنـوبر رفته باغبانی كه حسین است نمیدید ای كاش كه چهها بر سر این لالـۀ پـرپـر رفته گریه كمتر كنی ای آب كه از پیش فرات جای دوری كه نرفـته، لب كوثر رفته
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
نـام زیـبـای کـسی آمد و چـشـمـم تر شد گریه کن بلکه کمی حال تو هم بهتر شد روضه خوان گفت: علی، کنده شد از جا قلبم هر کجـا نـام عـلـی بـود دلـم خـیـبـر شد روضه خوان گفت: علی، فاطمه آمد یادم گفت: سـادات بـبخـشـند، دلـم پـرپـر شد مصطفی سیرت و صورت، نبوی خصلت و خوی روضه خوان صبر کن این روضۀ پیغمبر شد باز هم گـفت: عـلی، بعد به تکـبـیر بلـند وسط روضه اذان گـفت، عـلیاکـبر شد حـیـرت لـشکـر از این بود نـبی میآمـد تـیـغ وقـتی که کـشـیـد آیـنـۀ حـیـدر شـد صفت آینه صدق است چو لشکر را دید پس به ناچار علی یک تنه یک لشکر شد به عـقـیق لب مولا عـطشی داشت علی به نگین بوسه که میزد لبش انگشتر شد آیۀ بـوسـه به لبهای عـلـی نـازل کـرد العطش خواند که تفسیر لبـش کـوثر شد باز برگشت به میدان، نه علی شد، نه نبی بـه نـگـاه پــدرش آیــنــهای دیـگــر شـد علی این بار حسین آمد و از برکت زخم زیر شمشیر تـنش گوئی که اکـبر تر شد سر به زانوی پدر داد و به رویش خندید روز هجران و شب فـرقت یار آخر شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
دوست دارم شرح حُسن شبه پیغمبر بگویم بعدِ هر الله اکـبـر یا عـلـی اکـبـر بگـویم حُسن او باشد حسینی، مظهر تقوا و ایمان ای اجل مهلت بده عمری از آن مظهر بگویم نام زیـبـایش گـواه سربـلـندیّ و بـزرگی رفعتش تحلیل کن تا مدحتش بهتر بگویم شاه شاهان را ملازم، پیـشمرگ آلهاشم مشتری شو گوهری شو قیمت گوهر بگویم یوسفش مشتاق دیدار اهل کنعانش خریدار صد عزیز مصر را در درگهش نوکر بگویم تا سخن میگفت، بابش احسنی میگفت و میگفت: آن سخن تکرار کن تا احسنی دیگر بگویم قدر او والاست دل دریاست اسمش با مسماست ماندهام با چه زبانی وصف آن دلبر بگویم بر حسین او دلبر است و دلبر عالم حسین است من که باشم از کـمال زادۀ حـیدر بگویم اوّلین قربانی از اولاد حیدر این جوان بود باید او را چون علی سردار نام آور بگویم بارالها در ره اسلام جـان بر کـف نهادم تا فدایت جان، به زیر نیزه و خنجر بگویم تو گواهی، داد خواهی، تکیه گاهی یا الهی اذن ده در محضرت راز دل مضطر بگویم رفت آن عاشق جهادی کرد در راه عقیده آفرین گوید جهانی زآن جهادش گر بگویم سینه در تاب و تب افتاد آن عزیز از مرکب افتاد گفت با جانان خوشم از ساقی و ساغر بگویم پیکـرم بر دفتری مانَد که شیـرازه ندارد عالمی سوزد اگر یک باب از این دفتر بگویم زیر باران سنان و تیر و شمشیرم ولیکن رسم مردان نیست درد دل بر این لشکر بگویم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
غرق خون است چرا این سر مهرو پسرم قطعه قطعه شده آن قامت دلجـو پسرم نـرسیـده به تـنت، از سـر زیـن افـتادم قوّت و تاب و توان رفت ز زانو پسرم هـمۀ دشت به حال من و تو خـندیـدند تو بگـو من چه کنم بین هـیاهـو پسرم دربغل تاکه گرفتم بدنت،ریخت به هم لااقـل کـاش تـنت سیـر کـنم بـو پسرم چه کسی بر سر تو ضربۀ شمشیر زده چه کسی نیزه فرو برده به پهلو پسرم بردنت تا به حرم،جز به عبا ممکن نیست چونکه اعضای تو پاشیده به هر سو پسرم عـمـهات آمده در بین حـرامی برخـیز خیز تا دست نبردهاست به گیسو پسرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
قدم قدم سوی میدان همین که راه افتاد تـمـام لـشكـر دشـمـن به اشـتـبـاه افـتاد پدر به بدرقه آمد، جوان بر اسب نشست پدر به بدرقـه آمد، جـوان به راه افتاد پیـامـبـر به نبـرد آمده ست یا حـیدر؟! دوبـاره ولـولـهای در دل سـپـاه افـتـاد كمین زدند هزار ابن ملجم آن اطراف چـقدر كـیـنه كه شد تـازه تا كـلاه افتاد پدر به ماه خود از دور چشم دوخته بود صـدای هـلهـلـۀ شب رسیـد، مـاه افتاد پـدر نـشست ولی نـالـهای بلـنـد شـد و به گوش خیمه و زینب رسید: آه! افتاد! تو تكـیـه گـاه پـدر بـودی و كـنار تنت پـدر خـمـیده میآید كه تكـیه گاه افـتاد!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
«هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم» هر گه نظر به روی تو کردم جوان شدم طاووس خـیـمه پیش پـدر راه میروی؟ گفـتی اذان و مست من از این اذان شدم آه ای عـصای پیـری من، میروی؟ برو اما به روی نعـش تو من قـد کـمان شدم تا اینکه خـوب از عـطشم با خـبر شوی از شـوق با لـب تو دهـان بر دهـان شدم با خود نگـفـتهای پدرت خـورد میشود؟ من مثـل قـطعـههای تنـت بینـشـان شدم آخـر چـرا جــواب پــدر را نـمـیدهـی؟ چیزی بگو عـلی، ولدی نصفه جان شدم زینب میـان این هـمه دشمن دویـده است بـابـا اسـیــر زخــم زبـانهـایـشـان شـدم از بـهــر بُـردن تـو عــبــا کــم مـیآورم من چـنـد بـار بـر بـدنـت امـتـحـان شـدم شد سـرخـی لـبان تو در دشت مـنـتـشـر من هم به طشت زر هدف خیزران شدم شـکـر خـدا کـه نـیـزه من شـد بـلـنـد تـر در راه شـام بـر سـر تو سـایـه بـان شدم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
با دلی خون،میگذارم روی پاهایم سرت را تا بگیرم در بغل این لحظههای آخرت را گرچه نیزه جوشنت را بُرده از جانت غنیمت در عوض اما به من، پس داده جسم پرت پرت را تا تو بودی من به فکر خیمه گاه خود نبودم بعد تو دست که بسپارم علی جان خواهرت را جان بابا از زمین برخیز، آخر من چگونه؟ در عبای خود بریزم پارههای پیکرت را زخم پهلویت به یاد مادرم انداخت من را آه مادر! میفرستم سوی تو پیغمبرت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
شکـوه صبـر را وقـتی نـشـان داد کـه اذن رفـتـنـت را بـیامــان داد تو رفـتـی و هـمه فـهـمـیـده بـودند کـه در راه خــدا بـایـد جــوان داد ********************** عطش را تو بهانه کردی ای جان که بـاشد دل بـریـدن از تـو آسـان گــرفــتــی از پــدر اذن شـهــادت تو با بوسه بر آن لبهای عطشان ********************** هــجــوم آورد دشـمـن بـیمـحـابـا بـه سـوی جـسـم بـیجـان تو بـابـا مـیــان کــوفــیـان تـنـهــا نـبــودی دلــم شــد بــا تـن تــو اربــاً اربــا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
تو را به خیمه به این شانۀ خَـم آوردم تو را به دستِ خودم حیف کمکم آوردم برایِ خواهـرکانت کـمی لبـاسِ تو را برایِ گیـسوی خود خاکِ عـالم آوردم صدایِ گـریـۀ من تا مـزارِ لـیـلا رفت بـرایِ مـادرِ تـو ایـنـهــمـه غــم آوردم شکسته اینطرف و آنطرف کشیدم دست هرآنچه از تو در این دشت دیدم آوردم هرآنچه رنگِ تو را داشت ای انارِ حرم هـر آنچه بـویِ تو مـیداد آنـهَـم آوردم تو را من از بغـلم پاره پاره میچـیـنم خـدایِ من پـسـرم را چه دَرهَـم آوردم رسیـد عـمـه ز خـیمه به ناله و افغـان به پیـش خـنـدۀ نامـحـرمان کـم آوردم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
معـراج رفتی زخم شد بال و پر تو پیـغـمـبرم غـوغـا شده دورو بـر تو من از تو شرمنده تویی شرمنده از من چـشم تـر من مـانـده و چـشم تر تو از قاب قـوسین خـدا افـتادی انگـار بـدجـور پـاشـیـده تــمـام پـیـکـر تـو آتش گلستان روی ابراهیم من نیست کـل بـیـابـان ریـخـتـه خـاکـسـتر تو هم ارباً اربا هستی و هم جابه جایی پـیـدا شده نـزدیک پـاهـایت سـر تو سرنیزهها با خون تو حـیدر نوشتند خیلی قـلم رفـته فـرو در جوهـر تو یک خطبه با خس خس بخوان شاید اثر کرد حـالا که روی نیـزهها شد منـبر تو از اولـت دانـه بـه دانـه چـیــدم امـا مانـدم که من کی میرسم به آخر تو روی عبا دارم خودم را می برم من برپا شده خـتم پـدر در مـحـضر تو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
در سراپـای تو پـیدا میشود عـرفان من میرسد تا عرش اعلا با تو یا سبحان من از حـرایِ چـشم تو پیداست ایوانِ نجـف مصطـفای خـیـمههـایم، حـیدرِ میدان من هرچه را میشد فقط با چنگ و دندان بردهاند گرگ های واقـعی، ای یوسف کنعان من دستْ سمتت میبرم بدجور میپاشی ز هم حزبْ حزبت کردهاند اینجا چرا قرآن من؟ لخته خونها بر دهانت خشک شد حرفی بزن بوسهای از تو طلب دارد لب عطشان من اشهدم را خواندهام پهلوی تو با این شکاف من شدم حیران تو، زهرا شده حیران من هم شهیدی، هم که مفقود الاثر، یک در میان این عبا سنگین شده بر شانۀ لـرزان من یک اذان مهمان بکن اینجا مرا بعداً برو تا نخـنـدد لشکـری بـر آهِ سرگـردان من عـمـهات از خـیـمه آمد آبـرویم را بـخـر خیز نامـوسِ مـرا از بین نـامحـرم بـبـر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
میروى پشت سرت راه میافتم پسرم گـاه مـیآيـم و نـاگـاه مـیافـتـم پـسـرم میروى دلهـره دارم كه زمينت بزنند سنگ دارند مـبـادا به جـبـيـنت بـزنـند هـمۀ عـمـر برايـم چـو پـيـمـبـر بودى رفتى و ديدم از اينجا كه چو حيدر بودى رفتى و ديدمت آنگونه كه میجنگيدى زخم خوردى ولى انگار كه میخنديدى زخم خوردى به روى بال عقاب افتادى وسـط لـشكر دشمن ز ركـاب افـتـادى
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
آمـدم من ز حـرم لحـظۀ پـرپـر زدنت شاخهای نیست که نشکسته میان چمنت گردنت را بکـشم تا نفـسی تـازه کـنی صبر کن پاک کنم لختۀ خون از دهنت ارباً اربا شدهای پیـش نگـاهـم چه کنم گـل لـیـلا شده درهـم زره تو به تـنـت جگرم پاره شده یک کلمه حرف بزن دلـم آرام بـگـیـرد شـنـوم گـر سخـنـت بین علمدار و علم را که علم بر دوش است کـمـکـم کرد کـنـم بین عـبـایـم کـفـنـت حُرمت معجر زینب کمرم راست نمود مُـرده بـودم به خـدا ورنه کـنار بـدنت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا در شهادت علی اکبر علیهم السلام
زخـمهـای جـگرم بیـشتر از پیکـر تو این بـلا بر سـر من آمده یا بر سـرِ تو نا امیـد آمدم و هِـیْ به خـودم میگویم نخوری غصه که این نیست علی اکبر تو روی یک تکه حصیر است هزار و یک علی مانده انگار روی خاک دوسه تّا پر تو وسط دشت زمین میخورم و میخندند به زمین خـوردن بابای تو بالا سر تو تو بنـا بود عـصـای پـیـری من بـاشی پـیـر کـرده پـدرت را روضۀ آخـر ت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
تـا به مـیـدان نـعـرۀ الله اکـبـر میکـشیـد بر سرش خیل ملایک بیعدد پر میکشید لرزه بر پیر و جوانان حرامی مینشست تا که فریاد رجز با سبک حیدر میکشید ایـنطرف جانم علی میگـفت شاه کـربلا آنطرف با هر یکی جام بلا سر میکشید میکشید او هر بلا را بهر باب خویش؟ نه هرچه میدید آن جوان بر امر رهبر میکشید تا که شد نقش زمین آن شیر مرد حیدری هر خسی بر پیکرش نقشی به خنجر میکشید دشمنـش هم میکشید از او چنان نقـاشها لیک هر سو بر زمین عضوی ز پیکر میکشید هرچه جاری گشت خون از او به خاک کربلا نقشی از پیغمبر و زهرا و حیدر میکشید هریکی از عضو او میگفت بابا العطش اسـتخـوان سیـنـه دادِ آه مـادر میکـشـیـد
: امتیاز
|